[ad_1]
بهترین: باغی که در چند هفته اخیر برای نشریات مختلف اعلام شده بود، در پاورقی ها نیز قرار گرفت که به طور ناگهانی و غیرمنتظره منتشر شد.
شروع سریال به شدت خاطره انگیز است و سریال یک اثر واقعی دانش است. نمایش چهرهها و تصاویر در اسکنهای مختلف این چهرهها و موسیقی آرامشبخش و جذابی که در پسزمینه این تتراژ وجود دارد، هر بینندهای را به یاد خاطره این سریال تتراژ و کار جذاب سالهای آینده میاندازد.
اولین قسمت قرباغ «آفریقا» نام دارد که اشاراتی به اولین انسان ساخته شده سینمایی دارد. متیو کاسوویتز، فیلمساز فرانسوی، علاوه بر تحمل نفرت یا نفرت، در تحمل لفاظی طنز مبتنی بر تقلید و کپی کردن نیز آزاد است.
داستان نفرت بازی وینسنت قلعه در ونزیا و دو دوست دیگر یک روز پس از قیام در پاریس روایت می شود. شورشی بر علیه پلیس فاحش تیر می شود و به دستان وینز و دوستانش افتاده است. این سه دوست که بیست و چهار ساعت زندگی روزمره و سرگردانی بی هدف را می بینند، خود را زیر نظر پلیس و بازجویی می بینند. فیلم با یک مونولوگ در ونیز شروع می شود و در آنجا به پایان می رسد.
باران آبی در روزنامه ایران می نویسد: داستان عجیب و غریب است و ساختار حتی عجیب تر از داستان است. دوربین دوچشمی محل بازی بازیکنان و اسکیس پلان ها در تصویری کشیده شده که دیالوگ ها نیز شکسته شده است. بازیگران در داستان غوطه ور هستند و با جریان جریان، شخصیت ها نیز یکی پس از دیگری در جریان هستند. هیچ چیز قبلاً ضبط نشده بود و همه چیز در آن لحظه اتفاق افتاد.
ساخته شده در هومان سیدی جدید، مانند همه آثار دیگر، دارای شخصیتی متمایز است. ساختار عجیب و متفاوت. تئاتر، موسیقی، فیلمبرداری، دیالوگ ها، بازی ها و هر چیز دیگری در ردیفی قرار دارد که با سریال های ایرانی بسیار فاصله دارد. داستان از جایی شروع می شود که مخاطب منتظر نیست و بیشتر به جایی ختم می شود که انگشت مخاطب در دهان است با مشتی ابهام و علامت سوال.
فرهاد یلدا در روزنامه همشهری می نویسد: «در قسمت اول قرباغ با یک سری شخصیت هایی روبرو می شوند که با همان بچه های زنگ زاده از دل اکباتان بازی می کنند. قرباغ در اپیزود اول قتلی را با دوربین دوچشمی در دست شیطان و با تکیه بر الفاظ مختلف و رفتار شیطانی روایت می کند. هومن سیدی می تواند در روایت داستان انسان تصمیم خود را بگیرد و اگرچه در تجربه فیلم، مهره های زنگ کوچک برای این منظور به دست می آید، اما حداقل در قسمت اول. از قلعه
استفاده از روش های تکراری جذب مخاطب برای به تصویر کشیدن عاقبت قتل شخصیت رامین با صابر عبر نیز شاید یکی از معدود موفقیت هایی باشد که بارها و بارها در سریال های جنایی تجربه شده و حالا سیدی آن را دوباره تجربه کرده است. هیچ کاری نکردی که باعثش کنی اواسط سریال ناگهان صدایی آشنا و یک دوره سکوت شنید: «می توانم وسط چک بخوابم» و این بار صدای تطبیق با نام های تیتراژ، غفلت کامل شد. یاسر بختیاری یا همان یاس خواننده محبوب رپ.
اما قسمت دوم با نام «شاخ ها را بکش» حتی از قسمت اول «آفریقا» هیجان انگیزتر به نظر می رسید. هیجان در ابتدا قابل لمس است، اما نشان دهنده ضعف های بیمار است.
آرش پارساپور در ویجایاتو نویس: قسمت دوم قرباغ واقعاً یک محاسبه است. بهانه هایی که شخصیت صابر عبر را برای زنده نگه داشتن سریال همراهی می کند بیش از هر چیزی توهین آمیز به مخاطب است. سریال هم در این وادی تلاش منطقی میکند و استدلال میکند که «خون اشتباه بالا» و «قلب در مسیر درست است» به این معناست که کاراکتر در ساعتی نزدیک پس از پوستهای روی لبه مغز زنده است و خود مغز کاملاً حفظ شده است.
[ad_2]