lancerbanner

نیما یوشیج، اساطیر از یوش تا قلعه‌نور شعر فارسی

[ad_1]

در رفتن نیما یوشیج (علی اسفندیاری) یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین شاعران معاصر در تمام دوران است. او پایه گذار سبک شعر بود و به همین دلیل در ایران به «پدر شعر» شهرت یافت و پس از او بیشتر به شعر گفتن ادامه داد. نیما از نظر فرم و قالب و از نظر مضمون می تواند تحول بزرگی در شعر فارسی ایجاد کند.

در ادامه خلاصه ای از زندگی، شعر و آثار اخیر نیما یوشیج آمده است.

شرح شاعر از تولد تا مرگ

علی اسفندیاری بیست و یکم آبان ماه در روستای یوش از استان مازندران به دنیا آمد. پدر ابراهیم، ​​پسرش و مادر توبی از خانواده هنرمندان و علما بودند. علی با خانواده اش تا دوازدهمین سالگرد در میان ایل کوهستانی و چادرنشین زندگی کرد. خود او در این باره می گوید: «زندگی عشایر من بین شب و شب گذشته است و مراتع در هوا در نقطه ییلاق و قشلاق جمع می شود و شب بر کوه ساعات طولانی جمع می شود. همراه با دور آتش…”

مدرسه خانشان کنار «دارالشفاء» درست روبروی مسجد شاه قرار داشت. او زندگی بسیار خوبی داشت و پدرش کشاورز و دامدار بود. ابراهیم خان تفریح ​​دیگری نداشت. روزی روزگاری گله ای از سواحل سرسبز وجود داشت و من سواری و تیراندازی را یاد گرفتم. یک خط زیبا هم بود و شبهاتی هم در زمینه ذکر شد. مادر حکایت هایی از حافظ نظامی و غزل سرای «هفت پکار» که آن بالا بود، به علی گوش داد. علی در سال ششم هجری قمری نام خود را «نیما» گذاشت که یکی از نام‌های فضانوردان بود.

نیمی از تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه حاج حسن رشیدیه به نام «حیات جاوید» گذراند و بعد به یادگار زبان فرانسه در مدرسه سن لوئیس ثبت نام کرد و به تحصیل ادامه داد. او درباره تحصیلش می گوید: در مدرسه خوب درس نمی خواندم و فقط نمره نقاشی می گرفتم. اما بعدها در مدرسه مراقبت و تشویق، معلمی خوش اخلاق که به نام نظام وفا، شاعر امروزی است، برای من شعر نامه نوشت.» نظام وفا معلمی بود که نیمی به شعر و بعد به شعر علاقه داشت.

نیما در اوایل جوانی دختری جوان شد. اما به دلیل اختلافات مذهبی که با دخترش داشت، پیوند اجتناب ناپذیری بین آن دو وجود نداشت. پس از این شکست عاشقانه به آغوش خانواده و قبایل کوهستانی بازگشت. رزی دختر کوهستانی در بهار صفورا را در حال تماشا دید و از این صحنه از سرود شاعرانه و مسحورکننده شعر جاودانه «افسانا» الهام گرفت. سافورا دختری لطیف و با ذوق شاعرانه بود و توانست با روح و اندیشه و شخصیت خود به تدریج در آهنگ های عاشقانه اش نفوذ کند و ذهن و فطرت خود را هدایت کند. از آن زمان به بعد شیوه کار و تفکر خود را تغییر داد و کلام و نوشته هایش را به رنگ دیگری تغییر داد. او در سرودهای خود از طبیعت الهام گرفته و زندگی را به آن می بخشد.

پدر نیما می خواست با پسرش صفورا ازدواج کند. اما صفور نمی خواست زندگی کوهستانی را رها کند و به شهر بازگردد. این شکست نیما را بسیار اندوهگین کرد و برای رهایی او از فکر و اندیشه او را به مطالعه و تحقیق و مطالعه آورد. او بیشتر اوقات خود را در حجره چای فروشی حیدرعلی کمالی شاعر نامدار می گذراند و در اینجا اشعار ملک البهارا، علی اصغر حکمت و دیگر شاعران زمان خود را می خواند و برای آیندگان فراهم می کند. مولانا تصیر با خواندن مثنوی در نیمه جان از دنیا رفت و به تصوف علاقه مند شد، زیرا بسیاری از اشعار نمادین نیما نیز نشانه همین تأثیر است.

در نیمه های سال ششم هجری قمری پدرش را از دست داد. در همان سال با جهانگیر و برادرزاده اش میرزا جهانگیرخان که پسر اسرافیل بود ازدواج کرد. در نیمه های سال به آستارا رفت و در دبیرستان «حکیم نظامی» به تدریس ادبیات پرداخت. او در آن سال به عضویت هیئت تحریر مجله موسیقی درآمد و تا آن سال در این سمت باقی ماند. «ارزش احساسات» اثری است که در نیمی از این مجله به چاپ رسیده است.

جلال آل احمد، دوست وفادار نیما، درباره او می گوید: ناگفته نماند که سواحل دریای خزر و دامنه های البرز پاکسازی نشده و جنگل ها در معرض آفتاب قرار نگرفته اند. فکر می‌کنم مازندرانی خودش را برای تو می‌اندیشد و «اسطوره‌ای» ساخته که خاطرات عمیقی از آن دارد.»

در نیمه های شب سال شانزدهم، آفتاب در محله های تهران و خانه هایی که سال ها جستجو شده بود، از بیماری چشم دنیا می تابد. پکریش ابتدا در امامزاده عبدالله تهران و سپس در خانه یوش به خاک سپرده شد.

شعر

نیمی از شعر فارسی انقلابی نو است. او مجموعه‌ای از «اسطوره‌های» تأثیرگذار را ارائه کرد که شعر مانیفست جدید، انقلابی در شعر کلاسیک فارسی بود. اگرچه بسیاری از شاعران سنتی در ابتدا به سبک و سیاق شعرها پایبند بودند و آن را تمسخر و طنز می دانستند و حتی نیما را به مرگ تهدید می کردند، اما میتوان گفت که همه جریانات اصلی شعر اصیل فارسی در این انقلاب مسئول هستند و نیما در دوره شعر به وجود آمد. نام شعر نو را اولین بار خود نیما سروده است.

«عشقی» برای نخستین بار سلسله شعری با عنوان «بیرقاها و لخها» در روزنامه «قرن بیست» منتشر کرد و پس از مدتی نام نیما در روزنامه «ای شب» در روزنامه «نو بهار» منتشر شد. اشعار نیما با اوزان و تارهایش برای همه قابل درک نبود و در عین حال بسیاری از خوانندگان نمادهای موجود در اشعار را درک نکردند و زیبایی اشعار را درک نکردند.

نیما درباره سبک خوانندگی خود می گوید: «وزن باید متناسب با معانی و احساساتی باشد که ما داریم، همانطور که شعر باید بیانگر شعر باشد. نمی تواند وزنه یا وزنه ای را تحمل کند. در مقابل، آنها قادر به ایجاد وزنه با مشارکت چند فضا هستند. به این ترتیب مردان منصف از من خواهند پرسید که آیا هارمونی خاصی برای شعر ایجاد کرده ام؟ جستجوی نیما برای تغییر در دیدگاه شعر سنتی فارسی امری اجتناب ناپذیر بود و این تغییر در محتوا نیز تغییر فرم و آزادی را ایجاب می کرد. این آزادی در قالب و قالبی که نیما آفرید، در شعر شاعرانی چون مهدی اخوان سوم، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری و منوچر آتشی به اوج خود رسید.

قسمت اول شعر نیمه ترانه است که به صورت سرود خوانده می شود. وی مجموعه شعر «افسانا» را با امضای نیما در این سال منتشر کرد و این اثر را به استاد نظام وفا تقدیم کرد. از دیگر آثار نیما میتوان می توان به «منظومه نیما»، «خانواده سرباز»، «ای شب»، «مانلی»، «افسانه و رباعیات»، «مخ اولا»، «شیر من»، «شهر شب و شهر صبح» اشاره کرد. ” سبک زنگ، “گریه های دیگران و رنگ های عنکبوتی”، “آب در رویای قورباغه ها”، “مرد و خانه سریویلی”، “داستان ارباب فداکار”، «ارزش عواطف در زندگی هنرمندان»، «تعریف و تفسیر»، «محله ها»، «پرونده خانواده سرباز»، «نامه ای به خطوط آبی»، «شعر چیست؟»، «دیدار» “خانه من”، “نامه های نیما به همسرش علیا جهانگیر”، “کیشتی طوفان”، “نامه های نیما به برادرش”، “درباره آمدن جعفرخان از فرنگ” و …

در پایان این مطلب یکی از اشعار زیبای نیما یوشیج تقدیم شما کاربران گرامی می شود:
میتراود مهتاب
می‌درخشد شبتاب
یک رویا به حقیقت نمی پیوندد
چقدر این غم انگیز است
رویاها به حقیقت می پیوندند
مواظب من باش استاد سحر
من صبح را از من می خواهم
مبارکت باشه میام و این ملت نجات پیدا میکنه ولی خبر
در کبد اما
از این سفر به بعد
نازک آرای تن سقا گالی
در عوض او را کشتم
و به جای دادمش پدر دریگا! آنها گیج شده اند
دستانم را به سمت دری بگشیم بردم
به نظرم آمدن پیش کسی بی فایده است
در و دیوار هر دو ردیف شده اند
از سوی دیگر
میتراود مهتاب
می‌درخشد شبتاب
بقیه چرک دور است
مرده تنها
یک بارش باران
با خود می گوید:
«غم و اندوه کمی غم انگیز است
رویاها به حقیقت می پیوندند…

[ad_2]

Kelvin Ashley

حل کننده مشکل متعصب سفر مادام العمر. بت نوجوان آینده. علاقه مندان به اینترنت آماتور.

تماس با ما