Warning: Constant ABSPATH already defined in /home/lancer/domains/24lancer.ir/public_html/wp-config.php on line 22
نیمی از زبان نیمه; من شاعری هستم مردم رنج کشیده – 24lancer.ir
lancerbanner

نیمی از زبان نیمه; من شاعری هستم مردم رنج کشیده

[ad_1]

روزنامه همشهری: در سال نهم هجری قمری [۱۲۷۶ شمسی]ابراهیم نوری مردی شجاع و تندخو یکی از قدیمی ترین سنت های شمال ایران به شمار می رود. من پسر بزرگی هستم. پدرم در این منطقه به کشاورزی و گله داری مشغول بود. در پاییز همان سال که به مسقط آمد با سرنوشت خود به دنیا آمد.

گزیده پست‌ها: نقد فرشاد مومانی: در خود و جامعه چه می بینید؟

نیمی از زبان

زندگی عشایری گذشته بین شب ها و شب های گذشته، زمانی که مراتع در هوا در نقاط محاصره ییلاق و شب بر فراز کوه ها به مدت طولانی همراه با آتش. در طول دوران کودکی ام در معرض غذای وحشیانه و چیزهای مرتبط با زندگی بوده ام.

در همان زمان که به دنیا آمدم یاد خواندن و نوشتن نزدیک آخوند افتادم. مرا به باغچه های باغ انداخت و باد شکنجه داد، برگ های شکننده درخت به ریشه درختان و غزال چسبیده بود، من طومار را اصلاح می کردم.

اما یک سال، وقتی به شهر آمدم، گروهی از برادران و خواهرانم از لاداخ، یک مدرسه کوچک کاتولیک، به سراغم آمدند. در آن زمان این مدرسه در تهران به دلیل داشتن دبیرستان معروف بود. این جایی است که دوره مطالعه شروع می شود. سال های اول زندگی مدرسه ام را با فرزندانم گذراندم. وضعیت بدنی، وضعیت و رفتار من که مخصوصاً برای بچه های خارج از شهر آموزش داده شده بود، در مدرسه مورد تمسخر قرار می گرفت. هنر خوب خواندن و با دوستم حسین پژمان از محوطه مدرسه فرار کرد. من در مدرسه خوب نبودم. من تازه نمرات نقاشی رو گرفتم

نیمی از زبان

اما بعدها در مدرسه مراقبت و تشویق معلمی شاد به نام نظاموفا که اکنون شاعر است برای من نامه نوشت. این تاریخ با سال هایی که جنگ های بین المللی ادامه داشت قابل مقایسه بود. در آن زمان می توانستم روزنامه جنگ را به زبان فرانسه بخوانم. اشعار من در آن زمان به سبک خراسانی بود و هر چه در آن است، در مجموع، در مجموع، به دور از طبیعت و کمتر به ویژگی های زندگی مربوط می شود. با تکنیک های امروزی که از زبان خارجی آمده است آشنا شوید. ثمره تلاش من در این راه، پس از جدایی از مدرسه و درگذشت در دوران عاشقی ام، به گونه ای انجام می شود که شاید در شعر من به عنوان یک «اسطوره» دیده شود.

سرنوشت این شعر در روزنامه دوست شهید من میرزاده عشقی منتشر شده است. اما اوایل سال «منظومه بهنام» قصاص رنگ پریده را منتشر کرده بودم. من قبلاً دستی در این شعر ندارم. در پاییز سال نمونه دیگری از سبک کار من به نام «ای شب» که پیش از این تاریخ خوانده بودم و خوانده و پخش شده بود، در هفته نامه بهار نو دیده شد.

رویکرد من به هر یک از این قطعات مسمومیت با نوک پیکان مخصوصاً برای طرفداران قدیمی بوده است. حامیان پرونده او تلاش کرده اند تا رونوشت واقعی این بیانیه را به صورت آنلاین در دسترس قرار دهند. با وجود این، در سال نهم هجری، اشعار صفحات بسیاری از آثار شاعران معاصر انتخاب شد.

با کمال تعجب حتی اولین شعر رنگ من که یکی از آثار بی شمار دوران کودکی من است در مطالب این کتاب خوانده می شود و به نام آن همه ادبیات غنی و شناخته شده است و به عنوان یک شاعر و ادب نسبت به من و نویسنده کتاب (هشترودی‌زاده) عصبانی است.

مانند ماهیت آزادانه تربیتم در هر مرحله از زندگی ام، باید یاد بگیرم و بخورم. اما انقلاب‌هایی که در سال‌های پنجم و ششم شمال ایران به وجود آمد، قبل از انتشار این کتاب از هنر خودم دور بود و دوباره به هنر خودم بازگشتم. این تاریخ آغاز دوران سختی و فشار برای کشور من بود. ثمره این دوره این بود که راه بهتری برای کار پیدا کنم. نوری که به زبان ادبیات کشور نبود و یک عمر زحمت کشیدم و روش کلاسیک کلمات و آداب را پاک و آماده کردم و اکنون روح تازه ای در نسل بعدی پیدا می کنم.

نیمی از زبان

در اشعار آزاد وزن و قافیه با محاسبات دیگر لحاظ شده است. من هم به بی نظمی اعتقاد دارم. هر کلمه من طبق قاعده دقیق با کلمه دیگری آمیخته می شود و خواندن آزاد شعر برای من از همه سخت تر است.

موضوع اصلی شعرهای من درد من است. من معتقدم که گوینده واقعا باید این ارزش را داشته باشد. برای رنج خودم و دیگران شعر می گویم. شرکت ها، کلمات، وزن ها و قافیه ها همیشه برای من ابزاری هستند تا آنها را وادار کنم تا با درد من و دیگران سازگاری بیشتری داشته باشند. من در طول عمرم مانند سایر مردم در رنج ها سهیم هستم، زیرا از ساختن خانه و فرزند ناتوان نیستم. این زمان برای نوشتن است. اشعار متفرقه توسط زبان شناسان در داخل و یا خارج از کشور توسط بسیاری از مردم داخل و خارج خوانده شده است و تنها یک سال بعد، پس از عضویت در هیئت تحریر، «مجله موسیقی» را منتشر کردیم و با حمایت دوستان، اشعار را در این مجله

من مخالفان زیادی دارم، می دانم، چون خودم را در زندگی روزمره می بینم، مردم باید هر روز در رودخانه زندگی کنند. این کیفیت تدریجی و نتیجه ای است. مخصوصاً بعضی از شعرها، مخصوصاً برای خودم، برای کسانی که عقل سلیمی در عالم شعر ندارند، مبهم است. اما شعرها انواع بیشتری دارند. پس دیوانی به زبان مادری من «روجا» هستم. می‌توانم بگویم مثل رودخانه‌ای هستم که هر جا که لازم باشد، نمی‌توانم آب ببرم.

نام بردن از داستان های شعری سبک های مختلف که هنوز در دست مردم است، خوشایند نیست. بقیه توضیحاتم همینطوره: دارم میرم تهران. من بیشتر می نویسم، کمتر منتشر می کنم و این موضوع از دور تنبل به نظر می رسد.

ارزش تداوم

مرتضی کردار: نیما یوشیج زمانی می گوید که تحول در شعر فارسی از چند سال پیش آغاز شده است. اشعار شاعران اروپایی به فارسی ترجمه شده است. شعر در استخدام مشروط و سال ها بعد به زبان زندگی هر روز نزدیک می شود. شعر فارسی کمتر از شعر سال ها و قرن ها نیست. سنت در آستانه در طول قرن ها تغییر کرده است. نظام نشانه های لذت تغییر کرده است، نشانه های مدارا و لرز در ساختار شعر و نیز چشم گاه.

نیمی از زبان

سیاهپوستان آشنا به شعر اروپایی، تحت تأثیر تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، سیاهپوستان را در شعر آغاز کردند. نیما بسته به سن و سال به لیست تازه واردان اضافه می شود. درست در لحظه ای که سیاه پوستان ناگهان گم می شوند. تقی رفعت خودکشی کرد. میرزاده عشقی ترور شد. شعر ابوالقاسم لاهوتی فدای آرمان های سوسیالیستی است. شمس کسمایی و جعفر خامنه ای منفی را تشخیص نمی دهند. نیما همچنین قادر است اولین چاپ های اشعار میرزاده عشقی را در روزنامه «قرن بیستم» بنویسد و پس از سال ها شرایط نام خود را به عنوان آخرین فرد ثبت کند.

نیما فارغ التحصیل مدرسه سنلاوی در وزارت دارایی استخدام می شود. هر سال داستان باز می شود، خون سرد است و هر سال «خانواده سرباز» پخش می شود. نیما همچنان در مرز سنت و منفی بافی قدم می گذارد. در زمان انتشار «افسانه» جوانی بیست و پنج ساله است و طبیعی است که جدی گرفته نشده و هنوز صلاحیت اثرگذاری ندارد و در غیاب نئولیبرال ها رهبری جنبش نوپگان به شعر مشغول است.

سالها پس از سالها سالهای تنهایی و فراموشی است. پس از استقرار حکومت رضاخان، پس از سال ها سروصدا و فعالیت و آزادی، صحبت مشروط به میان نمی آید. مطبوعات بهار پاییز است و روزنامه ها در تعطیلات یک روزه. نیمی از کار دولت انجام نمی شود و بی فایده می شود. او را همسرش که در شهرهای شمالی مروت معلم است همراهی می کند. اغلب بی فایده است و آموزش می دهد. سالهای شاعر فترت راه اندازی شد سالهای فقر، سختی و بیکاری. گاهی شعر می‌گوید، گاهی روزانه داستان و خاطره می‌نویسد و گاهی چیزی نمی‌نویسد، اما همچنان در سنت شعر فارسی تغییر نگرش دارد. هیچ چیز نمی تواند جلوی نیما را بگیرد که در مسیر قرار نگیرد. و اعتماد و اعتماد به نفس در کنار هم بدون هیچ شکی.

نیمی از زبان نیمه; من شاعری هستم مردم رنج کشیده

چند سال بعد به تهران بازگشت. بیکاری ادامه دارد. در این سال ها سیاه پوستان تلاش زیادی کرده اند. آنها سعی می کنند سکه را به نام خود بزنند، اما پس از مدتی حرکت می کنند و دهقانان بی سابقه ادامه می دهند.

نیما به عنوان پیشوای نوگری و پدر شعر بیش از هر چیز مدیون است. او همچنین ممکن است منفی ها و نام فراموش شده در تاریخ ادبیات امروز را نادیده بگیرد. نفی و احیای شعر نه راهی است برای نیما تفنان و نه هوس و راهی برای شعارهای سیاسی و نه فرصتی برای تجلی.

نیمی از راه رسیدن به شعر نو، تا تلاش و اشتباه فاصله زیادی دارد. اثر شاعرانه است. تعداد شعرهای اثر در مقایسه با شاهکارها و معمولی ها کمتر از نصف نیست. اما چنان آزمون و خطا می کند که در نهایت در لابه لای آزمون و خطا، اشعار و شاهکارهای بزرگی خلق می شود.

یوشیج نهم آغاز سال پنجم و ششم است. «ققنوس» و «غراب» شعرهایی هستند که نیمه جدیدی را معرفی می کنند. تغییر در ساختار شعر سنتی فارسی که بسیاری از آنها را در ردیف مخالفان قرار داده است. نیمی دیگر از شاعر جوان مردی افسانه ای نیست، او سال هاست، اما هنوز سال ها جنگ با سنت های گذشته دارد. پس بدون توجه به اپوزیسیون راه پیش خواهد رفت.

نیمی از زبان نیمه; من شاعری هستم مردم رنج کشیده

در عین حال ایدئولوژی به شعر می پردازد و محصول سال ها تأمل و تجربه کمتر پراکنده می شود، اما در عین حال رودخانه همانی است که هست و تنها به شعر محدود نمی شود. من ایده های موجود در شعر را برای بیان ایده ها و قبل از هر چیز دیگری در خود شعر به کار می برم. ده سال؛ نیم سال. تعداد کمی از شاعران جوان می آیند و نیمه بزرگ را کشف می کنند. اولین پیروان نیمی از اشعار او را دنبال می کنند و روند رنسانس در شعر فارسی آغاز می شود. نیمه دیگر تنها نیست.

هر چه مهمتر باشد مهمتر و مهمتر است. بیشتر اشعار و دیدگاه های نیما در مورد شعر قابل درک است. حداقل نیمی از ارزش و اعتبار آن افسانه است. شعر فارسی به تکامل خود ادامه می دهد. در دهه‌ها و دهه‌هایی که از مرگ شاعران دیگر می‌گذرد، هر چند سال یک‌بار جریان جدیدی پدیدار می‌شود و هر یک از آنها به سرودن شعر واقعی ادامه می‌دهند. حرکتی که او شروع کرد، حتی با قالب های سنتی، همه گیر می شود و اشعار نیمه شکل می گیرد و … راهی که نیما شروع کرد تا امروز ادامه دارد. شعر امروز هنوز نیمی از شعر است.

نیمی از زبان

خورشید نیما در اردیبهشت ماه با علیا جهانگیر خواهر زن میرزاجاهیر خان که عکاس بود آشنا شد و یک سال بعد با او ازدواج کرد. ازدواج او با درگذشت پدر نیما میرزا ابراهیم صورت گرفت. مثل جشن عروسی بود که خیلی کوتاه و ساده بود. او در آغاز زندگی، با وجود اینکه از آن بی خبر بود، جنجال زیادی داشت. دکتر خانلری نیز در جلسات نیما در دانشگاه تهران شرکت می کرد، اما علاوه بر این دو، رابطه خصمانه ای با فامیل داشت (مادر خانم دکتر خانلری، مادر نیما بود) و نیما چند معلم صبح بود. خاطرات خانلری نیمه نوشته است که بسیار خنده دار است:

جناب خانم نیما چون مردی با ذوق و باسواد بود، چون شوهرش کار نمی کرد، سمت و مقامی نداشت و حق دایه نداشت، بسیار خوشحال و تحقیر می شد و حتی گاهی خشونت می کرد. خانواده و دامادشان چندان مغرور نبودند و نیما را بیهوده و محجوب می دیدند. اما این برخورد تاثیری در روحیه نیما نداشت و او تسلیم نشد. نیما به خودش و کارش اعتقاد کامل داشت و هیچ یک از شاعران و نویسندگان به شغل او به عنوان یک انسان فکر نمی کردند. حرکت آنقدر ساده و متالیک بود که حتی در سبک لباس پوشیدن هم تاثیرگذار بود.

نمونه ساده نویسی و پیش رویم دلم را به درد آورد و گفتم قدر همسرم (علیه خانم) را نمی دانم و به شأن معنویت اعتقادی ندارم و از من شکایت کردم. گفت خواهرشوهرش هم حسود است و اگر فکر می کند یا فکر می کند روز به روز بر شهرت و جایگاه ادبی اش افزوده می شود و همگی نابغه هستند و عاشق دخترهای خوشبخت است البته رفتارش تغییر می کند. و او بهتر خواهد شد.

از او پرسیدم منظورش از این حرف چیست؟ قرار شد نامه های دختر شانزده ساله را با گفتن این که عشقش را نصف می کند جعل کنیم و اصرار کنیم که یک نفر را در ردیف ویکتور هوگو بگذارد و آرزو کند که ببیند. و دستش را روی گردنش گذاشت و باعث افتخار است که با چنین نابغه هایی آشنا شوم و سرشار از عشق و ارادت باشم.

نوشتن این نامه ها مشکلی نداشت. مشکل این بود که ما باید مطمئن می شدیم که به نامه دسترسی داریم که باور می شد. بالاخره تصمیم بر این شد که شب و پنجره در خیابان باز شود و ما سرجا بنشینیم و همسرش بنشیند و نامه ای را بخواند که از پنجره نمی دیدیم و فرار کنیم.

فردا صبح به نتیجه تحقیقات پی می بریم. معلوم شد که او و همسرش وحشت زده بودند. خانم بعد از چند دقیقه نامه را خواند و خواند و نیم گفت که دیگران در خانه و امنیت نیستند و در مواقع دیگر ممکن است معشوق خود را از دست داده و قصد همراهی با او را داشته و شبانه از خانه خارج شده و به خانه رفته است. خانه به عنوان عصبانی به هر حال، حداقل من اول از همه توضیح ندادم.

[ad_2]

Jamiya Calhoun

دوستدار فرهنگ پاپ به طرز خشمگینانه ای فروتن. نینجاهای شبکه های اجتماعی بی عذرخواهی طرفدار الکل دردسر ساز.

تماس با ما